پایاننامهها و رسالههای بیارتباط با صنعت؛ حلقه گمشده نوآوری در فولاد ایران + فیلم
پایاننامهها و رسالههای دانشگاهی در ایران سالهاست به جای پاسخ به نیازهای صنعت، بیشتر در مسیر انتشار مقاله و ارتقای رتبه علمی اساتید تعریف میشوند. نتیجه، انبوهی پژوهش بیخریدار و بیارتباط با بازار کار است؛ مسألهای که نه تنها صنعت فولاد، بلکه کل اقتصاد کشور را از ظرفیت دانشگاه محروم کرده است.
امیررضا قیامی آزاد، عضو هیئت علمی و رئیس مرکز تخصصی فولاد دانشگاه تهران، از منتقدان جدی این وضعیت است. وی در گفتگو با خبرنگار دانش و فناوری خبرگزاری دانشجو گفت: تا زمانی که پژوهشهای دانشگاهی بدون اسپانسر صنعتی تعریف شوند، نمیتوان انتظار داشت که صنعت به نتایج علمی دانشگاه اعتماد کند یا به سراغ مقالات پژوهشی برود.
وی با تکیه بر تجربه تحصیل و پژوهش در دانشگاه آستین تگزاس آمریکا، الگویی را معرفی میکند که در آن هیچ رساله یا پایاننامهای بدون حمایت مالی صنعت شکل نمیگیرد و همین امر، پژوهشهای دانشگاهی را به پروژههای واقعی و کاربردی بدل میسازد. قیامی آزاد از چالشهای موجود، تجربههای موفق جهانی و راهکارهای قابل اجرا برای پیوند واقعی صنعت و دانشگاه در ایران سخن میگوید.
یکی از مهمترین چالشهای آموزش عالی کشور، فاصله عمیق میان پژوهشهای دانشگاهی و نیازهای واقعی صنعت است. تجربه تحصیل در دانشگاههای معتبر آمریکا نشان میدهد که در آنجا هیچ پایاننامه کارشناسی ارشد یا رساله دکتری بدون اسپانسر صنعتی تعریف نمیشود. موضوعات تحقیقاتی صرفاً زمانی به رسمیت شناخته میشوند که یک خریدار مشخص در صنعت داشته باشند و صنعتگر حاضر باشد برای نتایج آن هزینه کند. در غیر این صورت، دانشگاه انرژی و منابع خود را صرف چنین موضوعاتی نمیکند.
اما در ایران، ساختار به گونهای دیگر طراحی شده است. اولویت اساتید در مسیر ارتقا، بیشتر به تعداد مقالات علمی و شاخصهای پژوهشی وابسته است تا ارتباط با صنعت. نتیجه آنکه بسیاری از پایاننامهها و رسالهها صرفاً برای تولید مقاله نوشته میشوند، بدون آنکه خریدار یا بهرهبرداری در صنعت داشته باشند. به جرأت میتوان گفت که ۷۰ تا ۸۰ درصد موضوعات تعریفشده در دانشگاههای کشور فاقد اسپانسر صنعتی مشخصاند.
این وضعیت پیامدهای جدی دارد: دانشجویان پس از سالها پژوهش متوجه میشوند که نتایج کارشان هیچ ارتباطی با بازار کار و نیازهای واقعی صنعت ندارد. صنعتگران نیز عملاً به مقالات دانشگاهی مراجعه نمیکنند. بسیاری از فعالان صنعت فولاد اذعان کردهاند که حتی یک مقاله علمی منتشرشده در کشور را مطالعه نکردهاند؛ نه از سر بیتوجهی، بلکه به دلیل نبود ساختاری که آنها را به این منابع متصل کند.
راهکار روشن است: صنعتگران باید در دانشگاه حضور فعال داشته باشند و به عنوان اسپانسر پایاننامههای کارشناسی ارشد و دکتری ایفای نقش کنند. حتی میتوان این فرآیند را تا حدی اجباری کرد؛ به این معنا که هیچ موضوع پژوهشی نباید بدون مشخص بودن خریدار صنعتی تعریف شود. در غیر این صورت، پژوهشگر سالها وقت صرف کرده و در نهایت با بیارتباطی مطلق به صنعت مواجه خواهد شد؛ وضعیتی که در حال حاضر به وفور مشاهده میشود.
مرکز تخصصی فولاد دانشگاه تهران با درک این خلأ، اقداماتی در راستای تغییر این روند آغاز کرده است. از جمله برگزاری دورههای آموزشی تخصصی، نشستهای مشترک دانشگاه و صنعت، و کنفرانسهایی که در آن صنعتگران به دانشگاه دعوت میشوند تا بهطور مستقیم در جریان توان علمی کشور قرار گیرند. هدف، آن است که دانشگاه میزبان صنعت باشد و صنعتگر احساس کند میتواند روی ظرفیت علمی دانشگاه حساب باز کند.
با این حال، ضعف جدی در حوزه فناوری و نوآوری همچنان پابرجاست. به دلیل نبود ارتباط ساختاریافته، صنعتگران ایرانی برای رفع نیازهای فناورانه خود غالباً به خارج از کشور سفر میکنند و فناوری مورد نیازشان را وارد میکنند. این وضعیت به معنای بینقش ماندن دانشگاههای داخلی در فرآیند نوآوری است. در حالی که ظرفیت علمی کشور برای پاسخگویی به این نیازها بسیار بالاست و اگر این ارتباط تقویت شود، نیازی به واردات فناوری نخواهد بود.
در همین راستا، دانشگاه میتواند نقش پررنگی در برگزاری وبینارهای تخصصی، نشستهای بینالمللی آنلاین و تعامل با اساتید و متخصصان فولاد در سراسر جهان ایفا کند. برای کشوری که سالانه ۴۰ میلیون تن فولاد تولید میکند و صادرکننده محسوب میشود، وابستگی به فناوری وارداتی وجههای منفی دارد و با جایگاه ایران در بازار جهانی همخوانی ندارد.
یکی از حوزههایی که نیاز به پژوهش دانشگاهی دارد، ابتدای زنجیره فولاد است؛ جایی که سنگآهن استخراج و به فولاد تبدیل میشود. در این فرآیند، مصرف بالای آب و تولید دیاکسیدکربن به مشکلات جدی محیطزیستی دامن زده است. دانشگاهها میتوانند تحقیق و توسعه (R\&D) این بخش را برعهده گیرند و راهکارهای نوینی همچون استفاده از هیدروژن به جای کربن برای تولید فولاد را بررسی کنند. این همان مسیری است که کشورهایی مانند سوئد دنبال کردهاند و به «فولاد سبز» دست یافتهاند؛ محصولی که به جای تولید دیاکسیدکربن، آب تولید میکند.
چنین پروژههایی ذاتاً دانشگاهی هستند و صنعت به تنهایی توان یا تخصص اجرای آنها را ندارد. دانشگاه با تعریف پایاننامهها و رسالههای هدفمند، میتواند به سراغ ترکیبهای شیمیایی، درصد عناصر، افزودنیها و روشهای نوین تولید برود؛ اموری که در دایره تخصصی صنعتگران نیست و به پژوهشهای عمیق علمی نیاز دارد.
به همین دلیل، نخستین گام، نیازسنجی دقیق از شرکتهای بزرگ فولادی است. مجموعههایی، چون فولاد مبارکه، به عنوان بزرگترین تولیدکننده فولاد کشور با ظرفیت تولید حدود ۱۰ تا ۱۱ میلیون تن در سال ۱۴۰۳، میتوانند الگو باشند. بررسی مصرف انرژی، میزان پرتی تولید، بهرهوری، بازیافت و بهینهسازی چیدمان کارخانهها همگی موضوعاتیاند که باید در قالب پایاننامهها و پروژههای دانشگاهی بهطور آکادمیک و تخصصی انجام شوند.
اگر این تغییر رخ دهد، صنعت فولاد ایران دیگر مجبور نخواهد بود برای هر فناوری جدید به خارج از کشور چشم بدوزد. دانشگاه میتواند بازوی پژوهشی و نوآورانه صنعت باشد، و صنعت نیز با تأمین مالی و حمایت از پایاننامهها، دانشجویان و اساتید را به سمت مسائل واقعی هدایت خواهد کرد. این همان مسیری است که میتواند شکاف میان دانشگاه و صنعت را پر کند و ایران را از واردکننده فناوری به تولیدکننده نوآوری در صنعت فولاد تبدیل سازد.
تجربه دانشگاه آستین؛ الگویی برای پیوند واقعی دانشگاه و صنعت در ایران
یکی از نمونههای موفق ارتباط دانشگاه و صنعت در جهان، تجربه دانشگاه در آستین تگزاس است؛ جایی که پایاننامهها و رسالهها بهطور مستقیم با نیازهای واقعی صنعت تعریف میشوند. قیامی آزاد که تجربه تحصیل و پژوهش در این دانشگاه را دارد، بهطور مستقیم شاهد این مدل بوده است. موضوع پایاننامه دکتری وی در حوزه فولاد و پلهای فولادی، نه در حد تئوری بلکه به صورت کامل عملیاتی شد: ابتدا طراحی در مقیاس کامل انجام گرفت، سپس نمونه واقعی ساخته شد، آزمایشها روی آن صورت گرفت و در نهایت، نتایج به مقاومسازی پلهای موجود در ایالت پیوند خورد.
این فرآیند، تنها یک پژوهش دانشگاهی نبود بلکه یک تجربه کاری تمامعیار محسوب میشد؛ چرا که وی ناچار بود دائماً نتایج خود را به مسئولان اجرایی ارائه کند، آنها را متقاعد سازد و درستی مسیر تحقیق را اثبات کند. فشار مالی نیز همواره وجود داشت؛ در صورت ناکامی در جلب رضایت صنعت، حمایت مالی قطع میشد. به همین دلیل، کیفیت پژوهشها به مراتب بالاتر و نزدیکتر به نیازهای واقعی صنعت بود.
ویژگی بارز این مدل آن است که نه استاد و نه دانشجو موضوعی را صرفاً بر اساس علاقه شخصی تعریف نمیکنند. موضوع زمانی رسمیت پیدا میکند که صنعت بهطور مشخص نیاز خود را اعلام کرده و حاضر به حمایت مالی از آن باشد. به بیان دیگر، صنعت برای رفع چالش به دانشگاه مراجعه میکند و دانشگاه مسئول یافتن راهحل علمی است. این همان کارکرد طبیعی و واقعی «نهاد علم» است؛ نهادی که دائماً بهروز میشود و پاسخ علمی به نیازهای صنعت میدهد.
نکته مهم دیگر، وجود رقابت میان دانشگاهها و اساتید است. در آمریکا، زمانی که یک واحد صنعتی پروژهای را مطرح میکند، دانشگاهها و اساتید مختلف پروپوزال ارائه میدهند. سپس صنعتگر تصمیم میگیرد کدام استاد یا دانشگاه توانمندتر است و پروژه را به او میسپارد. این رقابت، کیفیت علمی و کارآمدی پروژهها را افزایش میدهد.
در این مدل، استاد و دانشجو اصولاً شغل دیگری خارج از دانشگاه ندارند. استادیاری و دانشجویی یک شغل تماموقت محسوب میشود و همین امر باعث تمرکز کامل بر پروژههای پژوهشی میگردد. یک دانشجوی کارشناسی ارشد در آمریکا، حقوقی در حدود ۱۵۰۰ تا ۱۶۰۰ دلار دریافت میکند که کفاف هزینههای زندگی دانشجویی را میدهد. به همین دلیل، او نیازی به کار بیرون ندارد و پایاننامهاش همان کار اصلیاش است.
این در حالی است که در ایران، دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری اغلب هیچ حمایت مالی دریافت نمیکنند و ناچارند در کنار پایاننامه، کارهای دیگری انجام دهند؛ موضوعی که کیفیت پژوهش و تمرکز علمی را کاهش میدهد. از سوی دیگر، اساتید نیز به دلیل پایین بودن حقوق پایه دانشگاهی، ناگزیر به فعالیتهای خارج از دانشگاه هستند و همین امر فرصت و انگیزه لازم برای تمرکز بر پژوهشهای صنعتی را از آنان میگیرد.
اگر ایران بتواند این مدل را پیادهسازی کند، پایاننامهها و رسالهها به پروژههای واقعی صنعت تبدیل خواهند شد و دانشجو دیگر نیازی به کار بیرونی نخواهد داشت. همچنین، استاد نیز از طریق پروژههای صنعتی میتواند هم درآمد کافی داشته باشد و هم پژوهشهایش را در راستای حل مشکلات کشور پیش ببرد.
این الگو به هیچ عنوان به معنای «غربزدگی» نیست، بلکه نوعی واقعبینی است. در بحث ارتباط صنعت و دانشگاه، سیستم آمریکا کارآمدی بالایی دارد و لازم است از آن الگو گرفته شود. همانطور که در مرکز فولاد دانشگاه تهران تجربه شده است، با برگزاری نشستها، بازدیدها و ایجاد فرصت تعامل مستقیم میان دانشجویان و صنعتگران، بسیاری از دانشجویان علاقهمند شدند و حتی صنعتگران نیز بهطور مستقیم از همکاریها و تربیت نیروی انسانی ابراز رضایت کردند.
در نهایت، هیچ راهی جز تقویت ارتباط صنعت و دانشگاه وجود ندارد. باید پروژهها و پایاننامهها بر اساس نیاز صنعت تعریف شوند، رقابت میان دانشگاهها و اساتید برای جذب پروژههای صنعتی شکل بگیرد، و حمایت مالی لازم برای دانشجویان و اساتید فراهم شود. تنها در این صورت است که میتوان به توسعه علمی و فناورانه صنعت فولاد و سایر صنایع کشور امید داشت.