محسن هاشمی رفسنجانی، مذاکره با آمریکا و درسهای نخوانده تاریخ عراق ۲۰۰۳
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجو ؛ محسن هاشمی رفسنجانی در واکنش به جلسه شورای امنیت سازمان ملل در روزهای گذشته یاداشتی در روزنامه سازندگی نوشته است. وی نسبت به آنچه «سردرگمی راهبردی» خوانده، هشدار داده و با یادآوری عاقبت عراق صدامِ پیش از جنگ ۲۰۰۳، تلاش کرده تا نشان دهد که میبایست به جای امتیازدهی به آژانس بینالمللی انرژی اتمی و اروپا، به توافقی با آمریکا رسید و برای این موضوع حتی پیشنهاد بازگشایی «دفاتر حفاظت منافع» در دو کشور را داده است!
هاشمی درباره علت این تجویز عنوان کرده: «لغو تحریمهای یکجانبه آمریکا و ارائه تضمین امنیتی به ایران برای جلوگیری از حمله مجدد آمریکا و اسرائیل، کف خواستههای منطقی ایران است که آژانس و اروپا اختیاری نسبت به آن ندارد.»
اگرچه وی مسئله «گیجی استراتژیک» را درک کرده و بر بیفایده بودن امتیازدهیهای ناصواب صحه گذاشته، اما پیشنهاد وی بهجای کمک به حل مسئله، خود سردرگمیافزاست. آنچه که نظرات وی را تبدیل به مُشتی لاطائلات کرده، عدم شناخت از واقعیت آمریکا و همچنین قیاس معالفارق از ایران و عراقِ صدام است؛ دو دولت که علیرغم برخی شباهتها، از تفاوتهای اساسی و مهمی نیز برخوردار میباشند.
عاقبت اعتماد به آمریکا
هاشمی برای توجیه پیشنهاد سادهسازانه خود، گرفتن تضمین از آمریکا را عنوان کرده است. اما سوال اینجاست که تضمین آمریکا به چه معناست و آیا اساسا چنین تضمینی اعتبار هم دارد؟ در واقع مسئله اصلی نه فقط تضمین بلکه غیرقابل اعتماد بودن آمریکاییهاست.
به عنوان مثال، پیش از جنگ ۶ روزه اسرائیل با مصر، اردن، سوریه و فلسطین، لیندون جانسون، رئیس جمهور آمریکا، نماینده خود یعنی «چارلز یوست» را برای مذاکره به مصر اعزام کرد. طی مذاکرات، طرفین توافق کردند که کوششهای دیپلماتیک تا حصول راهحل نهایی ادامه یافته، منازعه «تیران» به دادگاه بینالمللی لاهه ارجاع شده و نهایتا ذکریا محیالدین، معاون رئیس جمهور مصر، بهمنظور ادامه مذاکره و ایجاد توافق بین طرفین عازم واشینگتن شود.
حتی نماینده آمریکا پیش از بازگشت خود به واشینگتن در سوم ژوئن، به مصریها اطمینان داد تا زمانی که مذاکرات ادامه دارد، اسرائیل مبادرت به حمله نخواهد کرد. با این حال، علیرغم موفقیتآمیز بودن مذاکرات و ارائه اطمینان توسط نماینده آمریکا، دقیقا دو روز بعد در ۵ ژوئن، اسرائیل طی عملیاتی برقآسا به مصر حمله کرد و نهایتا منجر به تحمیل شکستی فجیع به مصر شد!
در شب حمله اسرائیل به ایران هم ترامپ در شبکه اجتماعی «تروث سوشال» نوشت: «به دستیابی به راهحل دیپلماتیک برای مسئله هستهای ایران متعهد هستیم. به تمام ارکان دولت خود دستور دادم که با ایران مذاکره کنند.»
حال سوال این است که با وجود چنین عاقبتی برای مصر، چگونه میتوان به آمریکا اعتماد کرد و آیا چنین اعتمادی بیش از حد سادهلوحانه نیست؟ بر فرض که دفتر حفاظت منافع هم بازگشایی شود، آیا آمریکاییها اساسا به فعالیت دیپلماتیک متعهد هستند که بتوان به آنها اعتماد کرد و یا چنین دفتری مرکز اقدام به جاسوسی، اختلافافکنی و ایجاد آشوب خواهد شد؟
تاریخ اثبات کرده که ایالات متحده گرگی وحشی است که برای منافع خود پایبند به هیچ اصولی نیست و همه چیز را میدَرد. کدام عقل سلیمی چنین پیشنهادی را آن هم پس از تجربه برجام و جنگ ۱۲ روزه خواهد پذیرفت؟ آیا آمریکای واقعی، با آمریکای تخیلی اذهان اصلاحطلب یکی است؟
ایران، عراق صدام نیست!
هاشمی سعی کرده عاقبت صدام را به ایران تشبیه کند، اما این موضوع چیزی جز یک قیاس معالفارق نیست. به تعبیر دیگر اگرچه شاید برخی شباهتها بین ایران و عراق وجود داشته باشد، اما تفاوتهای بین این دو بنیادینتر از برخی شباهتهاست.
به عنوان مثال، حکومت بعث بر اثر سالها سرکوب شیعیان و کردها و حتی بخشی از اهل سنت عراق، عملا فاقد مشروعیت بوده و جامعه عراق نیز در سال ۲۰۰۳ انسجام لازم را در برابر آمریکا نداشت. این موضوع دقیقا برخلاف جامعه ایرانی است که در آن علیه حمله اسرائیل بهسرعت نوعی اتحاد ایجاد شد و حتی ملت با نیروهای نظامی برای دستگیری مزدورهای داخلی همکاری نیز میکردند.
مورد دیگر هم توان و مقاومت نظامی دو کشور و ثبات سازمان رزمشان است. جان کیگان، تحلیلگر مطالعات جنگ، درباره جنگ ۲۰۰۳ و ارتش عراق نوشته: «[ارتش عراق]در عرض ۳ هفته نهتنها از هم فروپاشید بلکه از میدان نبرد ناپدید شد. با آغاز ماه آوریل علائم شکست از جمله اسلحههای رهاشده، خودروهای نظامی سوراخ سوراخ شده، تانکهای سوخته و اجسادی که در کمال تاسف مدتها بود به حال خود رها شده بودند در جای جای عراق به چشم میخورد... سربازان انگلیسی و آمریکایی میتوانستند با شور و هیجان زیاد تجربیات خود را به نمایش بگذارند، اما هنگامی که تیراندازی متوقف شد، دشمنان آنها ناپدید شده بودند.».
اما از سوی دیگر، نیروهای نظامی ایران در برابر اسرائیل نهتنها اقدام به فرار نکردند بلکه علیرغم طراحی عملیاتی پیچیده اسرائیل در برابر این رژیم جانانه ایستادگی و مقاومت کردند. نمود آن نیز درخواست نتانیاهو برای آتشبس بود که تنها بر اثر حملات موشکی نیروی نظامی ایران رقم خورد.
جان مرشایمر، محقق و نظریهپرداز حوزه روابط بینالملل، درباره حملات ایران اظهار کرده: «ایران در زدوخورد جنگ ۱۲ روزه بهراستی اسرائیل را درهم کوبید و به گمانم اسرائیلیها درک میکنند که در دور پیشِرو از درگیریها سختتر از ایرانیان ضربه خواهند خورد.»
در واقع نه از حیث مقاومت و انسجام ملی و نه از منظر توان دفاعی و نظامی که بنیان بقای یک نظام سیاسی است، شباهت چندانی میان ایران و عراق نیست. اگرچه اتخاذ یک راهبرد عاقلانه و واقعگرایانه ضروری است، اما چنین راهبردی میبایست براساس واقعیت بنا شود و نه امیال سیاسی و توسط اذهان مسخرشده غرب.
غرب تصمیم خود را گرفته است؛ توجیه نتراشید!
علیرغم بارها سازش ایران با طرفهای اروپایی و آمریکایی، آنها مکانیسم ماشه را فعال کرده و حمایت تمام و کمالی را نیز از اسرائیل بهعمل میآورند. با این وجود اصلاحطلبان هنوز چشم خود را بر واقعیات بسته و حتی ایده سادهلوحانهای مانند ملاقات پزشکیان و ترامپ را هم برای حل مسئله ایران و آمریکا و جلوگیری از جنگ عنوان کردهاند.
در واقع، علیرغم اینکه غرب تصمیم خود را برای حمایت از تلآویو و تقابل با ایران گرفته، عدهای در تهران خاماندیشانه چشم به نیمنگاه آن دوخته و برای اثبات ایدههای منسوخ خود انواع و اقسام توجیهات را نیز میتراشند. نمونه آن هم یاداشت محسن هاشمی است که نه نگاه صحیحی به آمریکا داشته و نه درک درستی از تاریخ کشورهای منطقه و وضعیت ایران دارد. چنین نقطهنظرات غیرواقعبینانهای اگرچه شاید برای انتشار در یک روزنامه ایرادی نداشته باشد، اما انطباق و حاکم ساختن آن بر سیاست خارجی ایران، نتیجهای جز خسرانهای متعدد بهمانند برجام نخواهد داشت.