سفیدشویی غرب از جنایات جنگی در غزه با نقاب حمایت از راه‌حل دو‌دولتی

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری دانشجو؛ در روزهایی که موجی از حمایت‌های ظاهری غرب از آرمان فلسطین به‌راه افتاده و برخی کشورهای اروپایی از جمله انگلیس، دولت فلسطین را به‌رسمیت شناخته‌اند، باید با دقت و تیزبینی بیشتری به این تحولات نگریست.
آیا واقعاً با یک تحول اخلاقی و انسانی روبه‌رو هستیم؟ یا آن‌گونه که بسیاری از تحلیل‌گران و روشنفکران عرب می‌گویند، با یک بازسازی چهره سیاسی برای توجیه یک جنایت تاریخی طرف هستیم؟

 

بیداری اخلاقی یا پوشش بر یک گناه تاریخی؟

 

برخلاف تبلیغات رسمی و رسانه‌ای، به‌رسمیت شناختن دولت فلسطین از سوی برخی کشورهای غربی، از جمله بریتانیا، نمی‌تواند به‌عنوان بیداری اخلاقی ناگهانی تعبیر شود.

چنین اقداماتی، در خوشبینانه‌ترین حالت، رنگ‌ولعاب‌دادن به یک گناه تاریخی و اخلاقی عظیم هستند؛ گناهی که خود همین دولت‌های به‌ظاهر خیرخواه، بانی و عامل اصلی آن بوده‌اند.

در واقع، این "اعترافات" تلاشی است برای مهار و اصلاح رفتار فرزند نامشروعی که آن‌ها خود آفریده‌اند؛ فرزندی که اکنون، در نتیجه خشونت‌های بی‌پایان، نه تنها مردم منطقه بلکه خود جوامع غربی را نیز به‌ستوه آورده است.

اما با این حال، نباید فراموش کنیم که هیچ‌کدام از این کشورها، هنوز جنایت را جنایت نمی‌نامند.

 

کی‌یر استارمر و تناقض در یک سخنرانی

 

در نمونه‌ای بارز، کی‌یر استارمر، نخست‌وزیر انگلیس، در یک خط دولت فلسطین را به‌رسمیت شناخت، اما در ده‌ها جمله بعدی، به‌شدت از مبارزات مشروع ملت فلسطین انتقاد کرد و آن را "تروریسم" خواند.

گویا او درک نمی‌کند که فلسطین، کشوری اشغال‌شده است؛ یا شاید هم نمی‌خواهد درک کند. استارمر، همان‌گونه که اجدادش بیش از یک قرن پیش عمل کردند، در حال خلق «کشوری از هیچ» برای مردم فلسطین است.

مقایسه‌ای که بسیاری از تحلیل‌گران مطرح کرده‌اند، دقیق و هشداردهنده است:همان‌طور که آرتور جیمز بالفور در سال 1917، وعده یک وطن برای یهودیان را در سرزمینی داد که وجود داشت و ساکنان اصیلی داشت، امروز نیز غرب با یک امضای سیاسی، در حال تحمیل یک مدل تصنعی از دولت فلسطینی است که قرار نیست قدرت، استقلال یا حتی حق مقاومت داشته باشد.

 

سفیدشویی غرب از جنایات جنگی در غزه با نقاب حمایت از راه‌حل دو‌دولتی

 

 

حذف مقاومت از معادله دولت فلسطین

 

استارمر صراحتاً گفت در دولت فلسطینی موردنظرش، جایی برای کسانی که مقاومت کرده‌اند، وجود نخواهد داشت.
اما سوال اینجاست: آیا دولتی بدون مقاومت، در سرزمینی که هنوز اشغال است، اصلاً معنایی دارد؟

این نوع نگاه، عملاً سلب مشروعیت از کل مبارزات مردم فلسطین است؛ مبارزاتی که در قالب مقاومت مردمی، در برابر اشغال، کشتار، تبعیض و آپارتاید انجام گرفته‌اند.

تاریخ گواهی می‌دهد که هیچ‌کدام از ملت‌هایی که تحت اشغال قرار داشتند، بدون مبارزه، به آزادی نرسیدند. بنابراین، پاک‌کردن نام مقاومت از معادلات سیاسی جدید، در واقع ادامه همان سیاست سرکوب و تحریف حقیقت است.

 

زلزله‌ای در افکار عمومی غرب

 

اما چرا این دولت‌ها، با وجود تداوم حمایت عملی از اسرائیل، ناگهان به یاد "فلسطین" افتاده‌اند؟پاسخ این پرسش را باید در تغییر افکار عمومی غربی جست‌وجو کرد.

اکنون و به‌ویژه پس از وقایع خونبار در غزه، میلیون‌ها شهروند اروپایی و آمریکایی با حضور در خیابان‌ها، جنایات رژیم اسرائیل را محکوم می‌کنند و خواهان پایان فوری اشغالگری هستند.

این فشار اجتماعی، دولت‌ها را ناگزیر کرده که با اتخاذ مواضعی نمادین، بحران مشروعیت رژیم اسرائیل را مدیریت کنند.

اما باز هم تأکید باید کرد که این اقدامات، تنها ابزاری برای ترمیم چهره خود غرب است؛ نه اقدامی در جهت بازگرداندن حق به فلسطینی‌ها.

 

اعتراف یا مشروعیت‌بخشی به جنایت؟

 

در واقع، این به‌رسمیت‌شناسی‌های جدید، به‌جای آنکه گامی در مسیر جبران گذشته باشند، تبدیل به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به اصل جنایت شده‌اند.

جنایتی که از ابتدا، با غصب سرزمین یک ملت، و تأسیس رژیمی نژادپرست، تبعیض‌آمیز و نظامی‌گرا بر خاک آن شکل گرفت.

تحلیل‌گران متعددی هشدار داده‌اند که پذیرش دولت فلسطینی بدون تغییر در ساختارهای اشغال، فقط به منزله تأیید وضعیت موجود با ظاهری موجه و مدرن است.

 

ریشه‌های استعماری پروژه صهیونیسم؛ نگاهی به تاریخ

 

برای درک بهتر ماهیت واقعی این اقدامات، باید به ریشه‌های تاریخی پروژه صهیونیسم در اروپا بازگردیم. تأسیس اسرائیل، نتیجه تحقق یک رؤیای دینی نبود، بلکه پروژه‌ای استعماری برای حفظ منافع قدرت‌های اروپایی بود.

انگلیس و فرانسه برای ایجاد یک منطقه حائل انسانی-جغرافیایی بین مصر و شرق آسیا، ایده تأسیس وطن ملی برای یهودیان در فلسطین را مطرح کردند.

وعده بالفور در سال 1917، نقطه عطف این سیاست بود؛ وعده‌ای که بدون نظرخواهی از مردم بومی فلسطین و برخلاف اصول ابتدایی حقوق ملت‌ها صادر شد.

 

سفیدشویی غرب از جنایات جنگی در غزه با نقاب حمایت از راه‌حل دو‌دولتی

 

 

اروپا و نقش دوگانه در بحران فلسطین

 

اروپا، از همان ابتدا، نه تنها شریک اصلی در خلق اسرائیل بود، بلکه تأمین‌کننده منابع، سلاح، حمایت سیاسی و رسانه‌ای برای تداوم اشغال نیز بوده است.

بنابراین، امروز نمی‌توان صرفاً با چند بیانیه سیاسی، آن‌هم بدون پذیرش مسئولیت جنایات گذشته، این نقش تاریخی را پاک کرد.

کشورهایی که امروز دولت فلسطین را به‌رسمیت می‌شناسند، باید ابتدا جنایات رژیم صهیونیستی را به‌صراحت محکوم کنند، سپس در راستای مجازات عاملان این جنایات، بازسازی فلسطین، و تضمین حقوق بازگشت آوارگان گام بردارند.

در غیر این صورت، همه این اقدامات تنها مصرف تبلیغاتی خواهند داشت و هیچ تأثیری در تغییر معادلات عینی نخواهند گذاشت.

یکی از خطرهای اصلی در شرایط کنونی، هیجان‌زدگی افکار عمومی است.

نباید این اقدامات را «هدیه‌ای عظیم به‌اندازه یک وطن» دانست، چرا که هنوز نقشه‌های واقعی پشت پرده افشا نشده‌اند.

غرب هنوز هم حاضر نیست اعتراف کند که در غزه، جنایت نسل‌کشی در حال وقوع است. هنوز هم هیچ‌کدام از این دولت‌ها، خواستار تحریم یا مجازات رژیم اسرائیل نشده‌اند.

در چنین شرایطی، تبدیل یک بیانیه سیاسی به نقطه عطف تاریخی برای ملت فلسطین، فریب استراتژیک بزرگی خواهد بود.

 این اعترافات بدون همراهی با پذیرش جنایات اسرائیل، بدون تغییر در حمایت نظامی و سیاسی از تل‌آویو، و بدون برنامه‌ای برای پایان واقعی اشغال، اعترافاتی بی‌محتوا و حتی فریبنده هستند.

آنچه مردم فلسطین می‌خواهند، نه یک دولت صوری و بی‌اختیار، بلکه آزادی، حق بازگشت، عدالت و پایان کامل اشغالگری است.

 

اخبار مرتبط