تهران و معماری فراموشی
در دل شهری که هر روز بیشتر از گذشته از خود بیگانه میشود، تهران دیگر نه مکان زیستن، بلکه صحنهای برای عبور و فراموشی است. این یادداشت با نگاهی پدیدارشناسانه و نوروفلسفی، به کالبد بیقرار پایتخت مینگرد؛ جایی که بدنها راه میروند، اما ذهنها سرگردان هستند. آیا میتوان تهران را دوباره ادراک کرد، پیش از آنکه در هیاهوی نظارت و بیمکانی، برای همیشه ناپدید شود؟
علیرضا جباریزادگان-پژوهشگر و مدرس معماری: در دل شهری که هر روز بیشتر از گذشته از خود بیگانه میشود، تهران دیگر نه مکان زیستن، بلکه صحنهای برای عبور و فراموشی است. این یادداشت با نگاهی پدیدارشناسانه و نوروفلسفی، به کالبد بیقرار پایتخت مینگرد؛ جایی که بدنها راه میروند، اما ذهنها سرگردان هستند. آیا میتوان تهران را دوباره ادراک کرد، پیش از آنکه در هیاهوی نظارت و بیمکانی، برای همیشه ناپدید شود؟
تهران، این پیکر عظیم اما بیقرار، سالهاست در تب بیهویتی میسوزد. شهری که بیش از آنکه زیسته شود، تحمل میشود. خیابانهایش ضربان بینظمی و بیمکانی را میکوبند؛ میدانهایی بینامونشان، خاطراتی مدفون زیر آسفالت و دود و سیمان. تهران دیگر شهر نیست؛ مجموعهای از جهتهای گمشده است.